بهلول دانا 2
بهلول دانا
بزرگترین جانور دنیا
روزی خلیفه از بهلول پرسید: بزرگترین جانور دنیا کدام است؟ بهلول سریع جواب داد: بزرگترین جانور دنیا نهنگ است. خلیفه پرسید: بزرگترین جانور خشکی کدام است؟ گفت: استغفرالله کدام جانور جرئت داشته باشد که خود را از حضرت خلیفه بزرگتر پندارد؟!
مال دنیا
نقل کرده اند بهلول چوبی را بلند کرده بود و بر قبرها می زد. گفتند: چرا چنین میکنی؟ بهلول گفت: صاحب این قبر دروغگوست، چون تا وقتی در دنیا بود می گفت، باغ من، خانه من، مرکب من و... ولی همه را گذاشته و رفته است و اکنون هیچ یک از آنها، مال او نیست که اگر مال او بود حتماً با خود برده بود؟!
شاعر و بهلول
شاعری که در حضور بهلول به یاوه سرایی مشغول بود، گفت: می خواهم اشعارم را به دروازه های شهر آویزان کنم. بهلول در جواب گفت: کسی چه میداند که این اشعار را شما سروده اید. مگر اینکه تو ار هم با اشعارت به دروازه ها آویزان کنند تا مردم بدانند که این اشعار را شما گفته اید؟!
بهلول و آب انگور
روزی یکی از دوستانبهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه. پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه. پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه. بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد؟!
مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرأت نکنی احکام خدا را بشکنی؟!
تهیه کننده: کیارش حسین پور
